هر گه که به تو در نگرم خيره بمانم

شاعر : سنايي غزنوي

من روي ترا اي بت مانند ندانمهر گه که به تو در نگرم خيره بمانم
خواهم که دل و ديده و جان بر تو فشانمهر گه که برآيي به سر کو به تماشا
گر دست نگيري تو مرا زنده نمانمهجرانت دمار از من بيچاره برآورد
اي چشم و چراغ من و اي جان جهانميک ره نظري کن به سوي بنده نگارا
هرگز نشوم مرده و جاويد بمانمگر هيچ ظفر يابم يک روز بر آن کوي
من فرق سر از چرخ فلک در گذرانمگر دولت ياري کند و بخت مساعد